نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - حسینعلی خلج
برگ های از خاطرات خودنوشت شهید«حسینعلی خلج»؛
از عمه ام پرسیدم چرا اینجا شلوغ است؟ عمه ام در جوابم گفت که عروسی یونس است.صورتم را روی صورت عمه ام گذاشتم. خیلی گریه کردم.
کد خبر: ۴۲۸۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۵

برگی از دفتر خاطرات شهید « حسینعلی خلج»
به او گفتم: شاهین جان! من را حلال کن تا جبهه مرا هم بطلبد. همدیگر را در آغوش گرفتیم و روبوسی کردیم . او چیزی در دست من گذاشت و گفت : از این یادگاری خوب نگهداری کن.
کد خبر: ۴۲۸۰۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۵